شاعر : زهرا محمودی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل
هر کس دچـار قـصۀ بـایـد،نـبایـد است عمرى میان مانـدن و رفـتن مُردد است
راهى است راه عشق، به دلدادهها بگو: خوشبخت آن دلى است کهدررفتوآمد است!
هـر جـاده میرسـد به دو راهى کـربـلا طورى که اوج جذبه گریش بیحد است
طوفان گرفته است به حُرها امان دهید! این کـشتینجـات عـزیزان احـمداست!
پرچم به دست میبـرد این نیلتـشنه را یکزن که ازتمامى مردان سرآمد است
اوخطبهخوان مرثیههایی شنیدنى است درانتشار مکتب سرخش زبانـزداست!
ایـن نـاخـداى صبــر خــدایـى نـمیکـنـد این عالمه به حرمت عِـلمش مقـید است
زیـبـاتر ازمسیـر حـسیـنى شدن نداشت وقتى عیارعـشق توبالاترازصد است
تاریخ از بَـراست سرآغـازخطبه را... این کاروان، به نام خدا،با سر آمده است